خلاصه کتاب:
شش سال پیش، او تنها گذاشته شد. در سختترین لحظهها، کسی که قرار بود پناهش باشد، پشت کرد. حالا، پس از عبور از زندان، فرار، و مادر شدن، دوباره با همان مرد روبهرو شده، کسی که حالا پشیمان است. اما اعتماد، چیزی نیست که بهراحتی بازگردد. او باید تصمیم بگیرد: تسلیم شود یا بجنگد.
خلاصه کتاب:
من دختریام که ناخواسته، در مسیر تاریکی قدم گذاشت. در نوجوانی، نیرویی درونم بیدار شد، نیرویی که با سکوتش، لرزه بر جهان میانداخت. از آن روز، همه چیز تغییر کرد... اما هنوز نمیدانم، چه دستی سرنوشت مرا اینگونه رقم زد.
خلاصه کتاب:
شیدا، پرستار جوانیست که پس از سالها کار سخت در بیمارستان، تصمیم میگیرد مسیر زندگیاش را تغییر دهد. او مسئول مراقبت از پسری میشود که در کماست. با گذشت زمان، آن پسر به هوش میآید و میانشان پیوندی عمیق شکل میگیرد، رابطهای که از دل سکوت و مراقبت، به آرامی شکوفا میشود.
خلاصه کتاب:
سام دانشجوی رشته کامپیوتر که در دانشگاه در یک نگاه به دختری به نام شیرین دل می بازد. شیرین دختر شاد و بسیار زیبایی است که خواهان زیادی دارد. سام برای اینکه لیاقت شیرین را داشته باشد، برای بدست آوردن پول، دست به کارهای عجیبی میزند. سام که نمیتواند به این زودی پا پیش بگذارد، از طریق هک کردن تمام وسایل الکترونیکی خانه شیرین، او را ۳سال تحت نظر می گیرد تا اینکه یک روز شیرین از کارهای او به ستوه می آید و قصد خودکشی دارد ...
خلاصه کتاب:
دختری در دل طبیعت چشم باز میکند؛ فرزند پدری با گذشتهای پنهان و مادری که نامش با افسانهها گره خورده. او باید با میراثی که از خانوادهاش به ارث برده، زندگیاش را بسازد، میان رازها، انتخابها، و مسیرهایی که هنوز روشن نشدهاند.
خلاصه کتاب:
حدیثه، دختری پرانرژی و خوشذوق، ناخواسته وارد مسیرهایی میشود که پر از پیچیدگیهای پنهان است. با ورود آدمهای تازه به زندگیاش، رازهایی از گذشته و تلههایی از آینده یکییکی خودشان را نشان میدهند. شغل جدید و ساخت کلیپهای پرطرفدار، او را در حصار شهرت قرار میدهد، اما سایهی عشقی قدیمی هنوز در کمین است... گذشته، بیدعوت برگشته!
خلاصه کتاب:
صابر، در مقام وکیل، باید با نهایت دقت و بیطرفی پروندهی حقوقی سحر را بررسی کند. اما گذشتهای که میانشان بوده، کار را پیچیدهتر میکند. او باید میان احساسات شخصی و تعهد حرفهای، راهی اخلاقی و درست انتخاب کند.
خلاصه کتاب:
صابر، وکیل متعهدیست که ناگهان با پروندهای روبهرو میشود که گذشتهاش را زنده میکند. موکلش، سحر، همان دختریست که روزی بیصدا دوستش داشت. حالا باید میان وظیفهی حرفهای و احساسات شخصی، تعادلی پیدا کند، در حالی که عشق، بیصدا درونش رشد میکند.
خلاصه کتاب:
در وجودم، گرگی زخمی نفس میکشد خسته از جنگهای بیامان روزگار در کنج خلوتی پناه گرفته و زخمهایش را با خاطرهها مرهم میگذارد اما روزی خواهد آمد که سکوتش، صدای همه را خاموش خواهد کرد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بهشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.