خلاصه کتاب:
هیچگاه تصور نمیکرد روزی بر بام کاهگلی خانهی قدیمیشان، در کوچهای بنبست، با پسری که روزگاری دشمنش بود و او را جوجه اردک زشت مینامید، قرارهای یواشکی داشته باشد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بهشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.