خلاصه کتاب:
من دختریام که ناخواسته، در مسیر تاریکی قدم گذاشت. در نوجوانی، نیرویی درونم بیدار شد، نیرویی که با سکوتش، لرزه بر جهان میانداخت. از آن روز، همه چیز تغییر کرد... اما هنوز نمیدانم، چه دستی سرنوشت مرا اینگونه رقم زد.
خلاصه کتاب:
شیدا، پرستار جوانیست که پس از سالها کار سخت در بیمارستان، تصمیم میگیرد مسیر زندگیاش را تغییر دهد. او مسئول مراقبت از پسری میشود که در کماست. با گذشت زمان، آن پسر به هوش میآید و میانشان پیوندی عمیق شکل میگیرد، رابطهای که از دل سکوت و مراقبت، به آرامی شکوفا میشود.
خلاصه کتاب:
سام دانشجوی رشته کامپیوتر که در دانشگاه در یک نگاه به دختری به نام شیرین دل می بازد. شیرین دختر شاد و بسیار زیبایی است که خواهان زیادی دارد. سام برای اینکه لیاقت شیرین را داشته باشد، برای بدست آوردن پول، دست به کارهای عجیبی میزند. سام که نمیتواند به این زودی پا پیش بگذارد، از طریق هک کردن تمام وسایل الکترونیکی خانه شیرین، او را ۳سال تحت نظر می گیرد تا اینکه یک روز شیرین از کارهای او به ستوه می آید و قصد خودکشی دارد ...
خلاصه کتاب:
دختری در دل طبیعت چشم باز میکند؛ فرزند پدری با گذشتهای پنهان و مادری که نامش با افسانهها گره خورده. او باید با میراثی که از خانوادهاش به ارث برده، زندگیاش را بسازد، میان رازها، انتخابها، و مسیرهایی که هنوز روشن نشدهاند.
خلاصه کتاب:
حدیثه، دختری پرانرژی و خوشذوق، ناخواسته وارد مسیرهایی میشود که پر از پیچیدگیهای پنهان است. با ورود آدمهای تازه به زندگیاش، رازهایی از گذشته و تلههایی از آینده یکییکی خودشان را نشان میدهند. شغل جدید و ساخت کلیپهای پرطرفدار، او را در حصار شهرت قرار میدهد، اما سایهی عشقی قدیمی هنوز در کمین است... گذشته، بیدعوت برگشته!
خلاصه کتاب:
صابر، در مقام وکیل، باید با نهایت دقت و بیطرفی پروندهی حقوقی سحر را بررسی کند. اما گذشتهای که میانشان بوده، کار را پیچیدهتر میکند. او باید میان احساسات شخصی و تعهد حرفهای، راهی اخلاقی و درست انتخاب کند.
خلاصه کتاب:
صابر، وکیل متعهدیست که ناگهان با پروندهای روبهرو میشود که گذشتهاش را زنده میکند. موکلش، سحر، همان دختریست که روزی بیصدا دوستش داشت. حالا باید میان وظیفهی حرفهای و احساسات شخصی، تعادلی پیدا کند، در حالی که عشق، بیصدا درونش رشد میکند.
خلاصه کتاب:
در وجودم، گرگی زخمی نفس میکشد خسته از جنگهای بیامان روزگار در کنج خلوتی پناه گرفته و زخمهایش را با خاطرهها مرهم میگذارد اما روزی خواهد آمد که سکوتش، صدای همه را خاموش خواهد کرد.
خلاصه کتاب:
لیلی، دختر نازپروردهی روزهای آرام، در طوفان زندگی تازهای بیدار میشود. بیآنکه بداند چگونه، باید نقش روشنی در شبهای تاریک کسی ایفا کند که روزی خصمش بوده. در جستوجوی حقیقت، صدای دروغها بلند است؛ بهویژه از سوی آنکه میگوید دشمنی پایان یافته، اما نگاهش هنوز سرد است.
خلاصه کتاب:
در لحظهای بحرانی، گروهی شکارچی قصد ربودن همسر روسلا و آرشام را داشتند. یاشار، مردی با گذشتهای تاریک که روزی باعث مرگ والدین روسلا شده بود، سر رسید و جانشان را نجات داد. حالا، با احساس دین و پشیمانی، ادعا میکند توانایی دیدن آینده را دارد، اما نمیتواند رازهای آن را فاش کند. روسلا که در آغوش همسرش تا مرز مرگ پیش رفته بود، نجات یافت. اکنون ارتش طوفان به رهبری ژنرال کارلوس در برابر عمارت ایستاده، و قصد دارد جفت برگزیدهی طوفان را برای مراسمی اسرارآمیز به بند بکشد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بهشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.