آلای نجات مدیر باشگاه،چماق به دست ،پسند خانم کفش به دست و بمیه خدماتی ها هم با تی
خودشونو به من رسوندن….
آلای نجات که هیکل لاؼر و جثه ی نحیفی داشت،چمالو تو هوا میچرخوندومیگفت:
-کو…کجاست….کو اون دزدی که جرات کره به لنبر نجات دستبرد بزنه….
پسند خانم که بخاطر چالی زیاد با هر گام بلند سینه ها ی گنده و شکمش تا نوک دماؼش بالا
میرفتن و پایین میومدن لنگه کفشی که باخودش آورده بود این دست و اون دست کرد وگفت:
-خودم پدرشو در میارم…
اما تا چشم همشون به من و دزد خوش هیکل افتاد بادشون خوابید و نیششون کج شد.از اینکه یه جا
واستاده بودن و بجای نجات من چپ چپ نگام میکردن اعصابم لرولاتی شد….
انگشتای کشیده ی، روی دهنمو کنار زدم و گفتم:
-آلای نجات جون عمه ات هر چی میخواد بهش بده…نزار منو بکشه…بابا من همش 22سالمه…
آلای نجات در کمال تعجبم،چماق باریک توی دستش،که خیلی با کبریت فرلی نداشتو انداخت روی
زمین و با پیچ و تاب دادن گوشه ی سبیبل بلندش خطاب به پسند خانم گفت:
-من میرم یکم بخوابم بگو کسی مزاحمم نشه….! شماها هم برید سرکارتون…یالا یالا…
و بعد هم کمی کمرش رو خم کردو رو به دزد گفت:
-با اجارتون آلا!
اصلا باورم نمیشد وجود من اینمدر براشون بی ارزشه باشه که حتی حاضر نشن به پلیس زنگ
بزنن چه برسه به اینکه خودشون دستی بجنبونن….!
جلوی چشمام یکی یکی رفتن پی کارشون و فمط پسند خانم بود که دست به سینه ، با اون چشمای
ریز عصبانیش نگام میکرد!
خواستم تکون بخورم اما نشد.ملتمسانه گفتم:-بابا پسند خانم یه کاری بکن دیگه اه!
با ایش بلندی لب و لوچه اشو یه وری کرد و گفت:
-خبه خبه! کولی بازی در نیار! این آلا آمین
..پسر برادر آلای جباری….حالا دوهزاریت افتاد؟؟؟ یا هنوز کج؟؟؟؟
جمله ی پسند خانم رو دوسه بار باخودم مرور کردم پسر برادر آلای جباری پسر برادر آلای
جباری ….
